میهن  م ن و ت و

میهن م ن و ت و

درخت توتی بودم در بیابان چرا آبم ندادی آسیابان
میهن  م ن و ت و

میهن م ن و ت و

درخت توتی بودم در بیابان چرا آبم ندادی آسیابان

1_ارتودنسی...


بهم گفت پشیمون نشدی...گفتم:واه...نع...برای  چی پشیمون شم دکتر جان !!!  

لبخند جا افتاده ای زد  و  به کارش ادامه داد

خلاصه ما ام که حساس و کنجکاو  نشستیم  ببینیم  ...  در عاخر چی میشع و این پرسش و لبخند دکتر برای چی بود!!!

وای  ...   من  اولین بار بود که تو مطب دندون پزشکی زیر دست یه  دکتر دراز کشیده بودم... 

 و اون فک گیر لعنتی رو که تو دهنم کرد.. تازه داشتم به معنی   پرسش دکتر  پی میبردم  و بعدشم که اون ساکشن و تو دهنم کرد ,   دیگه وابیلاااا   دهنم داشت پاره  میشد...   تو دلم گفتم...دکتر متقاعد شدم...پشیمون شدم  ...   اما دیگه کار از کار گذشته   بود:) 

دکترم نامردی نکرد و گفت   گفت لب و دهن  کوچیکی داریااا  خانم خوشگه... 

خلاصه  حرص منو    به اندازه ی خودش در آورد و جواب حاضر جوابی مارو اینطوی  می داد... 

.حالا جذابتر از  همه  ی اینها  برام  اون  منشی دکتر بود... دکتر اینقد جا افتاده  ...منشی اینقدر   ...   از پا افتاده...  

دکتر که کارش با دندونام  تقریبا تموم شده بود و میخاست  برای دندونام   سیم بکشه...   وای...وای  ...  

به منشیش گفت...یه سیم   خوشگل  برا ی این  خانم ما بیاررر

منم که  فکگیر تو دهنم بود نمیتونستم جوابشو بدم...وگرنه  بهش می گفتم...مگه سیم  خوشگل ام داریم...  ینی  سیم زشته داریم!؟

والاااا ,  

حالا بدتر از اون منشی اومده  تو صورت من... بهم میگه...عززیزززم  برات  سیمه  چه رنگی بیار!؟چه رنگی دوسداری  گلم؟؟

من  و  بگی    دیگه  نمیتونستم جلو خودمو بگیرم  همینطوی داشتم  نیگاش میکردمو  ابروهام بالا و چشمام گرد  شده بود...حالا  تازه  بهم میگه قشنگم چرا نمیگی  چه رنگی دوسداری   ...  گلم  نکنه  خجالت  میکشی...!!!.

یه لحظه تو دلم  با همون فرم صورتم  داشتم میگفتم...یا عیسی  مسیح  که دکتر  به دادم  رسید...و گفت  خانم صفدری  مگه نمیبینی  فکگیر  به اون  گندگی رو تو دهن  خانم  ...   خب چطوری بهت بگه چه رنگی دوسدارع!!!!    

منشی ام   عی بلا    بودا  عی  بلااا  بود  ...  گفت   عی   واییی  راس میگید دکتر اا ...از بس که سرم شلوغ بود...دقتم کم شده..

.تو دلم گفتم  عاره خوب...توکه راس میگی...   

خلاصه  اینم  از امروز  ...  و داستان شروع ارتودنسی  ما...


وقتی موهایم بلند می شود

. زیبایی ها و من 


. وقتی که موهایم بلند می شوند,,  دلم غش میرودبرای اینکه هر روز صبح که از خاب ژولیده پولیده بیدار می شم  , قبل از درست کردن صبحانه ام...شانه اش کنم... حالتش دهم... تافت بزنم و  دور گردنم بریزم...و در حال نشست و بلند شدنم, موج های موهایم را در حالت صورتم و جذابیتم حس کنم,...  

.وقتی موهایم بلند می شوند... صبح ها به این فکر میکنم که امروز چگونه مدل بدهم...

.تا زیباتر از دیروز شوم...

.وقتی موهایم بلند می شوند...در گیر زیبایی می شوم... و از درون خودم دور میشوم...

.و...ظاهر... ظاهر زیبا...برایم ارجعیت پیدا می کند... و 

.وقتی موهایم بلند می شوند... خاهان تعریف می شوم...خاهان تمجید می شوم

.وقتی موهایم بلند می شوند... دلم تر سو می شود... تر س از اینکه شاید این مدل به من نیاد... زیبا هستم یا نع...  .

.وقتی موهایم بلند میشود...همه ی سلولهای تنم را فرمان می دهد... و جای عقل من را موهایم می گیرد...

 . موهایم مرا رها کنید...رها از موج خروشان که  به میل حیوانی ام می افزاید... مرا رها کنید...مرا رها کنید,

.از ریشه به ریشه ی بعد موهایم را زدم...تا برنفس خود غلبه کنم...و آزاده به زندگی ادامه بدم  ... و...و....و....وقتی که صبح از خاب بیدار می شوم... به این فکر میکنم که  امروز لبخند بزنم و روزم را در کنار عزیزانم با لبخند آغاز کنم...بی هیچ واسطه ای...

ذهن اشفته ی من...3

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ذهن اشفته ی من...2

اگر  انسان  بخاهد به کاملیت برسد...یعنی باید چکار کند...یا شاید م اصلا باید...چکار نکند!!؟؟

. کلمه ی کاملیت...یا کمال...تمامیت...یا تمام...

منظور از این الفاظ دقیقا چیست..!؟ 

 . عایا منظورش این است که انسان کامل است و باید به  در جه  ی  کاملیت برسد...!؟  

. پس ایا همه ی انسانها ناقص اند..   چگونه  است که یکی در کودکی دارای ادراک بالا و دیگری در بزرگسالگی دارای ادارک پایین؟؟؟!!!

. سوال من این است...چه چیزی باعث شده است که این گونه فرق باشد بین انسانها... عایا او که دارای ادراک برتری است  ... طور دگری افریده شده... به او توجه خاصی شده...!؟ پشت این ذهن ها چیست!؟


ذهن اشفته ی من...

بنام همه ی یکتایی ها...آن یکتایی هایی که بی وجودشان زندگانی نابود...یا نابودگر است...

. بیشترین فکری که در بیشتر لحظات عمرم...که در حال گذر است...از ذهنم میگذر د و منرا در طول شبانه روز مشغول میکند و ذهنم را داغ میکند و بی نتیجه میخابد و در جستجوی بی انتها نگه میدارد و منرا به دنبال خود میکشاند...این است که..  ..  .. انسان چیست... یا واضح تر اینکه انسان کامل چیست...و چگونه میشود به کاملیت و تمامیت رسید...  حس چیست زاده ی روح است یا لامسه ی جسم!؟...   اصلا چرا انسان  ...  باید انسان باشد...!؟

من میخاهم به آن نتیجه از زمان بررسم....که علی (ع) چگونه یک انسان کامل حتی در این دوره از زمان...بعد از قرن ها است...

انسان کامل,, برای اولین بار در دنیای اسلامی به نمایش گذاشته شده و راجع به ان گفنگوها شده و انقلاب ها و دشمنی ها صورت گرفته... براستی چرا اسلام اصرار بر این دارد که انسان به کاملیت برسد!؟ نتیجه چیست!؟

. و نیز خودم  قانع به انچه که  هستم از نظر عقلانی نیستم...و خاهان تمامیت هستم... و عجول برای بدست اوردنش و لذت بردن از علم ام...

.


. در  اصول کافی نوشته شده است که  انسان بر سه گونه آفریده شده است...

یک گروه از جنس نور مطلق آفریده شده است(فرشتگان)

یک گروه از جنس خشم و شهوت آفریده شده است (حیوانات)

یک گروه  مرکب از آن دو آفریده شده است(انسان)

.

.در سوره ی انسان آیه ی دو ی قرآن این چنین نوشته شده است:

.ما انسان را از نطف هایی افریدیم که در آن خلقت های مختلفی وجود دارد!!!