در خط های نقشه ی من صدای گوش خراش می آید
از آن سوی آب ها صدای رعد می آید
وقتی صدایش را در ساحل می شنوم
خنجر پنهانم را بی اراده بر دست می گیرم
بی اراده تند را ه می روم
بی اراده میان ابرو هایم خط می افتد
بی اراده چشم هایم مستقیم نگاه میکند
بی اراده گفتارم خشن می شود
بی اراده یاغی میشوم
بی اراده دستانم می نویسند
بی اراده
بی اراده
بی اراده
آنجا ناگهان دعایم بی دعا اجابت می شود...