میهن  م ن و ت و

میهن م ن و ت و

درخت توتی بودم در بیابان چرا آبم ندادی آسیابان
میهن  م ن و ت و

میهن م ن و ت و

درخت توتی بودم در بیابان چرا آبم ندادی آسیابان

اسیر2

به هر اخمت می نویسم من رنج حال سعدی پیر را 

به هر لبخند ت می نویسم من شوق حافظ از دیدن یار را 

نگو افسانه سازی می کنم من 

که چشم های تو"خود افسانه ای است 

 از هر تیر آن نگاهت دفترم پر می شود از شعر های پر عشق 

اما اکنون دفتر من پیر پیر هست 

مثل داستان های شاهنامه گشته 

بیا دفتر دگر باره جوان شو

نیاور شعر سعدی را به یادم :

به کجا رود کبوتر ……که اسیر باز باشد!!!؟

که دعای دردمندان ……زسر نیاز باشد

عاری حق با توست که من افسانه سازی عجیبم



می ترسم

دیگه نمی آیی به  دیدن من تو 

مگه نمی خایی تو من من تو 

دیگه برایم نمی نویسی تو 

نا مه های دلت رو

بگو که دنیا را بسوزان...بگو که حمله ور شو وخرو شان 

اما...

نگو که فراموش کن که من میترسم در این میانه کلمات تو