میهن  م ن و ت و

میهن م ن و ت و

درخت توتی بودم در بیابان چرا آبم ندادی آسیابان
میهن  م ن و ت و

میهن م ن و ت و

درخت توتی بودم در بیابان چرا آبم ندادی آسیابان

اراده

در خط های نقشه ی من صدای گوش خراش می آید 
از آن سوی آب ها صدای رعد می آید 
وقتی صدایش را در ساحل می شنوم 
خنجر پنهانم را بی اراده بر دست می گیرم 
بی اراده تند را ه می روم 
بی اراده میان  ابرو هایم خط می افتد 
بی اراده چشم هایم مستقیم نگاه میکند 
 
 بی اراده  گفتارم خشن می شود 
بی  اراده یاغی میشوم 
بی اراده دستانم می نویسند 
بی اراده 
بی اراده 
 بی اراده 
آنجا ناگهان  دعایم بی دعا اجابت می شود...

غزلی برای دوست

.در این جاده ی تنهایی 

.با کوله باری از رسوایی 

.مرحم کسی نبود در دیارم 

. شوریده بود حال زاررم 

. قسم به لحظه ی آشنایی 

.با دیدنت خون شد در تنم جاری 

.عادم پرست نیستم من...اما...

.می پرستم قلبت را به تنهایی 

.در لحظه های تنهایی ام 

.پیران بسیاری آمدند پی فتوایی ام 

.مست و کافر می چرخیدم در این شهر  

.آمدی کردی توبه کارم در تمام این شهر 

.مهر مهربانی چشمانت مرا غرق خدا کرد 

.تو میدانی؟نع نمیدانی که قلبم را سلیب کرد

.میان بازوانت زیباست عیش

.اگر  قلبت غرق باشد از عشق

.گوش هایم شنید درد ناله هایت را 

.شدم آن کولی داغدار که در در سوگ تو بنشست 

.میان مهر من و تو انگاری خدا بنشست 

.من این مهر را بکردم مهر که در برگ خدا بنشست...




ضد ضربه

ضد ضربه 
تا حالا ضد ضربه شده اید؟ منظور من از ضد ضربه رو می دونید در واقع چیست!؟!
خب بزارید بگم...(ضد ضربه به معنای واقعی کلام)
از نظرم انسان میتونه تو هر چیزی ضد ضربه بشه.. و این به خلقیات و زندگی گذشته ی او بر می گردد.
.
حتما براتون اتفاق افتاده در طول زندگی تا به الان از عمرتون که برای یکبار فقط یکبار از شدت عصبانیت روی میز یا به دیوار یا به هر چیزی که در اون لحظه رو به رویتان یا دم دستتان است ضربه ی محکمی بزنید...بطوری که در انگشتانتان بعد از گذشت سه ثانیه احساس درد کنید...و ثانیه ها رو در فکر فرو برویید , تا زمانی که درد انگشتتان رفته رفته کمتر شود...و بعد بلند می شوید و میروید...تمام...
 حالا به این فکر کردید که اگر این ضربه را به جای دیوار به کسی بزنید که از او اعصبانی هستید...اگر می زدید , چه اتفاقی می افتاد... 
عایا بعد از بهبود درد انگشتانتان بعد از زدن ضربه به شخصی که از او اعصبانی هستید...به راحتی بلند می شوید و می روید...منکه می گویم ... نع نمی روید... از زدن پشیمان می شوید... حتی... حتی... اگر او هم به شما ضربه بزند و حتی محکمتر از شما به خودتان ضربه بزند... بعد از گذشت سه ثانیه از زدن ضربه ی خودتان پشیمان می شوید...  
همه ی اینها (از نظر من) در زمانی صحت دارد که... یک انسان معمولی باشید ...از نظر جسمی و روحی... .
.
حتما تا حالا رینگ مسابقات کیک بوکسینگ یا کشتی کج را دیده اید... همان رینگ چهار گوش... در واقع تا زمانی که درون اون چهار گوش نایستید... و رقیب رو در مقابل با چشم خودتان نبینید , نمی تونید احساس من رو درک کنید ... مگر از احساس سرشار باشید ...یا یک ورزشکار باشید ... 
.
وارد رینگ شدم...وقتی وارد رینگ می شوم, تمام دنیای من می شود همان چهار گوش...انگار وارد یک جزیره می شوم... یک جزیره ای که زیبایی اش از دور در چشمانت می رقصد... درست مثل برق دندون های یک شیر حار... که برق دندانهایش خیره کننده است..ولی وقتی نزدیکت که می شود اگر مهارش نکنی از خدا میخاهی... که جانت را بگیرد...دردش غیر قابل وصف است... و من عاشق این جزیره ام
.
اعتماد به نفس زیادی داشت... نیشخندی زد و بهم گفت جوجه... خب در مقابلش ظریفتر از او بودم ولی هم وزن بودیم.. منتظر بودم تا اول او حمله را آغاز کند , گارد گرفته بودم.. صدا در داخل سالن زیاد بودکه ضربه ی پر قدرتی به گیجگاه راستم زد و دیگه هیچی نمی شنیدم... فقط نگاه می کردم و با نگاه کردن حریفم رو دنبال می کردم... واقعا قوی بود.. و از هر ضربه ی ای که می زد مسرور تر می شد و جرات بیشتر پیدا می کرد برای ضربه ی بعدی...;
 مربی ام رو نگاه کردم که نا امیدانه نگاهم می کرد و این من رو عصبی کرد بیشتر از لحظه ای که رقیبم با قدرت تمام مشتش را به گیجگاهم پرتاب کرد... داور فایت دوم را داد و اغازی دوباره شروع شد , امتیازی کسب نکرده بودم.. بطوری که قابل حدس بود بازنده منم.. روحیه ام رو حفظ کردم و به خودم می گفتم من بدون امتیاز از این رینگ خارج نمی شم... رقیبم مشت های قوی و پر قدرتی می زد...در این بین که خدا رو صدا می زدم با تکنیک پا مهارش کردم طوری که نتونست روم تمرکز کنه و زمانی که از ضربه های پاهام دفاع می کرد... همان مشتی که به گیجگاه ام زده بود و گیجم کرده بود نثارش کردم اما... این باربا قدرت تمام و مشت دوم را دقیقا در مرکز صورتش نشانه رفتم و منتظر واکنش او نماندم و همینطور مثل یک شیر حار حمله می کردم و به او امان نمیدادم... و ذره ای پشیمانی نداشتم از اینکه به او ضربه می زدم تا کنار بکشد...!!! از چشم هایش قطره های شبنم بیرون می ریخت و از بینی اش خون... و من حتی با دیدن خون رقیبم لحظه ای احساس پشیمانی نکردم... فکرم این بود که جزیره رو مال خودم کنم و برنده ی میدان من باشم... و لبخند مربی ام رو با تمام وجود حس کنم... ( چرا توی رینگ من خودمو نمی شناسم؟!!!؟)
.
وقتی یک رزمی کار باشی همه ی احساسات درونیت در میدان به بیرون کشیده می شه..و این رو هیچکس نمی تونه درک کنه جز خودت... مثل یک عشق بازیه... من عاشقم... 
در واقع به یک ضد ضربه تبدیل شده ام... نع دردی رو که میزنه احساس می کنه.. نع دردی رو که می خوره . 

.
روز یازده ماه آبان سال نود و چها ر... در مسابقات جهانی کیک بوکسینگ 2015 اسپانیا تیم ایران عنوان قهرمانی را کسب کرد. 
14مدال از جمله..9طلا..3نقره..2برنز حاصل جوانان ایرانی.
.
زنده باد