-
1396
پنجشنبه 28 اردیبهشت 1396 00:56
سلام
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 اسفند 1394 15:31
دقیقا همان روز که گفتی چرا ته موهایت را فر نمیکنی چرا لاغر نمیکنی چرا به خودت نمیرسی چرا موسیقی کلاسیک گوش میکنی دقیقا همان روز که عیب هایم به چشمت آمد فهمیدم دیگر دوستم نداری فهمیدم میروی فهیدم فاتحه این رابطه را خواندی عاشق عیب هارا نمیبیند دقیقا همان روزی که دیدی دیگر عاشقم نبودی... مریم
-
بودن یا نبودن
چهارشنبه 21 بهمن 1394 00:44
بودن یا نبودن داشتن یا نداشتن مسعله کدام است!!! . درد را هر کس به طریقی گفتگو می کند اما من می گویم هیچ دردی بالاتر از نداشتن تن سالم نیست در واقع هیچ چیز بدتر از ناتوان بودن نیست ناتوانی امید را خط خطی می کند و تیکه تیکه می کند قلبت را... همه ی چیز های دوست داشتنی را... همه ی چیزهای گران بها را... ناتوانی , برایت به...
-
توافق
جمعه 9 بهمن 1394 22:06
می گویند توافق شده ... همه از این توافق خوشحال اند ... من نمی دانم ! من سال هاست هر روز ، هر لحظه ، با تمام دنیا می جنگم تا با ماندنِ ما با هم توافق کنند ... من امیدوارم روزی ، ثانیه ای بدونِ هیچ پنج بعلاوه یکی من ، تـو را بردارم و جایی برویم که دستِ هیچ بنی بشری به ما نرسد...
-
رسم عاشقی
شنبه 26 دی 1394 12:30
.من از چشمان خود آموختم رسم محبت را . که هر عضوی به درد آید به چشم دیده می گرید
-
...
شنبه 19 دی 1394 23:36
روزی شیطان وسائل و ابزار کار خود را حراج کرده بود،چرا که از شغل خود خسته شده بود.ابزار هایی بسیار لوکس و زیبا چون دروغ، تهمت، خیانت غرور و غیره.در میان تمام این ابزار ها و وسایل، جنسی بود که از همه کهنه تر و گرانبها تر بود. از شیطان پرسیدند که این چیست که با وجود اینکه بسیار کهنه است این قدر گران قیمت و گران بهاست ؟...
-
اراده
سهشنبه 19 آبان 1394 21:22
در خط های نقشه ی من صدای گوش خراش می آید از آن سوی آب ها صدای رعد می آید وقتی صدایش را در ساحل می شنوم خنجر پنهانم را بی اراده بر دست می گیرم بی اراده تند را ه می روم بی اراده میان ابرو هایم خط می افتد بی اراده چشم هایم مستقیم نگاه میکند بی اراده گفتارم خشن می شود بی اراده یاغی میشوم بی اراده دستانم می نویسند بی اراده...
-
غزلی برای دوست
سهشنبه 12 آبان 1394 22:12
.در این جاده ی تنهایی .با کوله باری از رسوایی .مرحم کسی نبود در دیارم . شوریده بود حال زاررم . قسم به لحظه ی آشنایی .با دیدنت خون شد در تنم جاری .عادم پرست نیستم من...اما... .می پرستم قلبت را به تنهایی .در لحظه های تنهایی ام .پیران بسیاری آمدند پی فتوایی ام .مست و کافر می چرخیدم در این شهر .آمدی کردی توبه کارم در تمام...
-
ضد ضربه
دوشنبه 11 آبان 1394 13:09
ضد ضربه تا حالا ضد ضربه شده اید؟ منظور من از ضد ضربه رو می دونید در واقع چیست!؟! خب بزارید بگم...(ضد ضربه به معنای واقعی کلام) از نظرم انسان میتونه تو هر چیزی ضد ضربه بشه.. و این به خلقیات و زندگی گذشته ی او بر می گردد. . حتما براتون اتفاق افتاده در طول زندگی تا به الان از عمرتون که برای یکبار فقط یکبار از شدت عصبانیت...
-
التماس
دوشنبه 23 شهریور 1394 17:09
-
یک.نابینا
شنبه 7 شهریور 1394 16:15
. باز دلم تنگ است...ای دل دست بردار....این عشق خطر است .راه های زیادی رفتم...عشق های زیادی دیدم...اما اون آخر خط است .من هزار آدم دیدم که ادم نبودند...من هزار دل دیدم که خونخار بودند .من نمی فههمم این دنیا را... با همه ی خوبی هاش آخرش رو نمی فهمم . من یه نفهمم...اینو اونا میگن...اما خو دشون غرق حیوان صفتی اند . از این...
-
خنده
شنبه 7 شهریور 1394 04:20
واقعا خوش بحال اونهایی که احتیاج به درد و دل کردن تو وجودشون نیست... به حال این دسته از عادما قبطه میخورم. و البته برام جاب که اکثر عادما به من میگن خوشبه حال تو!!! .. یه وقت تو سر نوشتت روزگار ورقی رو.میزاره پیش روت که هر چی دوسداری بنویسی...خودتو خالی کنی...انتقاد کنی...اخم کنی...فریاد کنی...اما باز باز باز باز باز...
-
خیلی درد داره
پنجشنبه 5 شهریور 1394 13:01
.خیلی در د داره... عشق رو می گم... گلوم رو پاره می کنه... . .یه حرفایی هست , یه حس هایی هست , که نع می شه زد...ونع میشع حسش رو منتقل کرد! .مثل یه سر خوردگی که ناچاری به دوش بکشی...با تمام سنگینی اش و درد ش حاضر نیستی .که بی قید و بند باشی و رها ش کنی... پیرت می کنه...داغون میشی...دیگه احساسی نیست .اما باز سنگینی اش را...
-
داستان , به روایت او...
پنجشنبه 5 شهریور 1394 01:31
.صدای اخطار تمام شهر را فرا گرفته بود...این صدا در اون زمان به معنای این بود که هر چه زودتر پناه بگیرید!!! .تو خونه تنها بودم...چراق های اتاق قطع و وصل میشد... احساس خوبی نداشتم...راستش ترسیده بودم... .در تلاطم اضطراب بودم که ناگهان صدای در اومد...یکی داشت با آشفتگی و بی حالی هی میزد روی در... .دست از در زدن بر نمی...
-
شاید
سهشنبه 3 شهریور 1394 16:53
دلم سرد شده است ... دلم تابوت می طلبد ... اینجا عشق معنا ندارد... باید رفت... باید رفت ... و خط کشید روی گذشته... بی هیچ استراژدی ...باید رفت ... درد دگر گفتنی نیست... چون در مانی نیست... اینجا صدای پایکوبی ها بسیار... اما دلهای تنها بسیارتر ... اینجا وعده های تو خالی... دنیای ای رو به زوالی ... اینجا عشق معنا...
-
1_ارتودنسی...
چهارشنبه 28 مرداد 1394 01:49
بهم گفت پشیمون نشدی...گفتم:واه...نع...برای چی پشیمون شم دکتر جان !!! لبخند جا افتاده ای زد و به کارش ادامه داد خلاصه ما ام که حساس و کنجکاو نشستیم ببینیم ... در عاخر چی میشع و این پرسش و لبخند دکتر برای چی بود!!! وای ... من اولین بار بود که تو مطب دندون پزشکی زیر دست یه دکتر دراز کشیده بودم... و اون فک گیر لعنتی رو که...
-
وقتی موهایم بلند می شود
سهشنبه 13 مرداد 1394 19:48
. زیبایی ها و من . وقتی که موهایم بلند می شوند,, دلم غش میرودبرای اینکه هر روز صبح که از خاب ژولیده پولیده بیدار می شم , قبل از درست کردن صبحانه ام...شانه اش کنم... حالتش دهم... تافت بزنم و دور گردنم بریزم...و در حال نشست و بلند شدنم, موج های موهایم را در حالت صورتم و جذابیتم حس کنم,... .وقتی موهایم بلند می شوند......
-
ذهن اشفته ی من...3
دوشنبه 12 مرداد 1394 02:15
-
ذهن اشفته ی من...2
جمعه 9 مرداد 1394 13:34
اگر انسان بخاهد به کاملیت برسد...یعنی باید چکار کند...یا شاید م اصلا باید...چکار نکند!!؟؟ . کلمه ی کاملیت...یا کمال...تمامیت...یا تمام... منظور از این الفاظ دقیقا چیست..!؟ . عایا منظورش این است که انسان کامل است و باید به در جه ی کاملیت برسد...!؟ . پس ایا همه ی انسانها ناقص اند.. چگونه است که یکی در کودکی دارای ادراک...
-
ذهن اشفته ی من...
جمعه 9 مرداد 1394 13:01
بنام همه ی یکتایی ها...آن یکتایی هایی که بی وجودشان زندگانی نابود...یا نابودگر است... . بیشترین فکری که در بیشتر لحظات عمرم...که در حال گذر است...از ذهنم میگذر د و منرا در طول شبانه روز مشغول میکند و ذهنم را داغ میکند و بی نتیجه میخابد و در جستجوی بی انتها نگه میدارد و منرا به دنبال خود میکشاند...این است که.. .. .....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 مرداد 1394 02:06
. در اصول کافی نوشته شده است که انسان بر سه گونه آفریده شده است... . یک گروه از جنس نور مطلق آفریده شده است(فرشتگان) یک گروه از جنس خشم و شهوت آفریده شده است (حیوانات) یک گروه مرکب از آن دو آفریده شده است(انسان) . .در سوره ی انسان آیه ی دو ی قرآن این چنین نوشته شده است: .ما انسان را از نطف هایی افریدیم که در آن خلقت...
-
بنام کی
یکشنبه 21 تیر 1394 17:28
بنام... . عمر می گذرد و من در خودم جا مانده ام... توی زندگی ثابت کردن خودم به خودم اولویت دارد برایم, بیشتر از هر چیزی... در هر زمینه خودم را تا به الان به خودم ثابت کرده ام, اما...اما... در زمینه ی احساسی...نتوانسته ام...نمی توانم... من نتوانسته و نمی توانم باور کنم که توی دنیا عادم هایی هستند که کارشناس بازی با...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 تیر 1394 11:46
مادر... وقتی تو بامن نیستی... از من چه می ماند جز تکرار پی در پی... از من چه می ماند
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 تیر 1394 15:27
-
هرگز
چهارشنبه 10 تیر 1394 03:22
هرگز هرگز هرگز... بی تو نمی خندم بی تو عهد عشقی... هر گز نمی بندم خدا خدا خدایا اگر به کام من جهان نگردانی... جهان بسوزانم اگر خدا خدایا مرا بگریانی... من آسمانت را زغم بگریانم منم که در دل زنام و رویا خزانه ها دارم منم که چون گل شکفته بر لب ترانه ها دارم توبیاااآاااا فروغ آرزو هام که رنج جستجو را پایان تویی ... .......
-
اسیر 3
سهشنبه 9 تیر 1394 20:28
باشد... نگوییم سرورم...نگویم تاج سرم نگویم آن ستاره که در شب باورم اما…… تو هستی جانان من... نشسته در رگ های من تو هستی میلاد من... همچو نور چشمان من
-
اسیر2
سهشنبه 9 تیر 1394 20:22
به هر اخمت می نویسم من رنج حال سعدی پیر را به هر لبخند ت می نویسم من شوق حافظ از دیدن یار را نگو افسانه سازی می کنم من که چشم های تو"خود افسانه ای است از هر تیر آن نگاهت دفترم پر می شود از شعر های پر عشق اما اکنون دفتر من پیر پیر هست مثل داستان های شاهنامه گشته بیا دفتر دگر باره جوان شو نیاور شعر سعدی را به یادم...
-
فروغ
سهشنبه 9 تیر 1394 03:09
می روم خسته و افسرده و زارسوی منزلگه ویرانه خویش به خدا میبرم از شهر شما دل شوریده و دیوانه خویش--- --- فروغ فرخزاد
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 تیر 1394 05:34
تا که شعر های من... شبیه غزل های حافظ شود... چیزی شبیه عطر حضور ... شما ... کم است
-
حافظ گفت
پنجشنبه 4 تیر 1394 05:31
صدای از صدای عشق خوشتر نیست حافظ گفت... اگرچه بر صدایش زدی تیغ های بی رحمی