میهن  م ن و ت و

میهن م ن و ت و

درخت توتی بودم در بیابان چرا آبم ندادی آسیابان
میهن  م ن و ت و

میهن م ن و ت و

درخت توتی بودم در بیابان چرا آبم ندادی آسیابان

یک.نابینا

. باز دلم تنگ است...ای دل دست بردار....این عشق خطر است 

.راه های زیادی رفتم...عشق های زیادی دیدم...اما اون آخر خط  است 

.من هزار آدم دیدم که ادم نبودند...من هزار  دل دیدم که خونخار بودند 

.من نمی فههمم این دنیا را... با همه ی خوبی هاش آخرش رو نمی فهمم 

. من یه نفهمم...اینو اونا میگن...اما خو دشون غرق حیوان صفتی اند 

. از این دنیا سیر سیرم... من نمیفهممش...این دنیا از من دل خوش ندارع 

. میخاد منو در خودم غرق کنه...نمیدونه من ترک دیار کرده ام 

.حتی دیگه اندیشه ام  در سرم نیست...حتی دیگه فکری در سرم نیس 

.ای دنیا این تن و جان مال تو...  اگه میخایشش نیاز به قدرتمند نمایی  نیست 

. من این جان رو تقدیمت میکنم...بگیر...هیچ شکایتی این میان نیست 

.توی زور خانه ی دلم باز این منم که برنده ی میدانم...

. هیچ کس نمی فهمد حرف های مرا... 

. من میان اینان...ندارم نه جان و نه حس...ابنجا بازار خود پرستی رواج دارد 

. اینجا آدم خوب تنهاست...اینجا دل مهربون تنهاست...اینجا چشم پاک نابیناست 

.

یک نابینا 

نظرات 2 + ارسال نظر
یک پسَر هَرزه دوشنبه 9 شهریور 1394 ساعت 23:49 http://lopoo.blogsky.com

سلامممممم
ممنون که اومدی نازنین خانم..
واقعا انقد خوب نوشتم؟؟؟
دمم گرررم

سلام...
بله...واقعا...جالب نوشته بودی...
رازی در نهان نوشتی که هر کسی از آن خبر ندارد

جان؟؟؟
بله!!!!!!!!!!!
با اجازه بزرگترها
دوست عزیز من متوجه نشدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد